خبر به دورترین نقطه جهان برسد
که او نخواست به من خسته بی گمان برسد
| ||
|
این شعر رو به سبک شعرای فروغ خانوم فرخ زاد نوشتم.امیدوارم خوشتون بیاد تقدیم به بی معرفت ترین پسر دنیا ![]() امشب به قصه ی دل من گوش می کنی
فردا مرا چو قصه فراموش می کنی
امشب به عطر حضورت مرا مدهوش می کنی
فردا مرا به غصه هم آغوش می کنی
امشب تن مرا به صد بوسه تو منقوش می کنی
فردا به شوق نبود دل جوش و خروش می کنی
امشب در آغوش من می نوش می کنی
فردا به یمن رهایی ستاره تن پوش می کنی
امشب سرای مرا به صد لاله تو مفروش میکنی
فردا تو می روی و خاطر ما به صد خاطره مخدوش می کنی
امشب تو مستی و ردای ملاعبه بر دوش می کنی
فردا مرا چو فروغ به صد طعنه سیه پوش میکنی
![]() تو...می مانی و زندگی میکنی...تو بایدمرا ازخاطرببری...حیات را ازسربگیر.میدانم...میدانم روزی خواهدرسیدکه مرافراموش کرده ای...روزی که خون تازه ای در رگ هایت میجوشد.آنروزها... آنروزهایی که میدانم خواهندرسید...تورابه جان خاطره هایمان ازیادنبرکه قلب کسی درتلاطم یک عشق نافرجام درهم شکست...
تو...میمانی...وزندگی میکنی...
ومن...دلخسته ترین شیدای دنیا...میروم...میروم باتنی خسته و قلبی شکسته...میروم...روزگاربه من رحم نکرد.آخرمگرمن چه آزاری به او رسانده بودم که اینچنین شکستم داد...من...میروم....تنهاوبی همراه...وتورا...به دستانی پرمحبت وآغوشی گرم میسپارم...
میروم تاتحقق یابد قصه ی عشق ماآدمیان...آنجاکه بی پرده میگویند:یکی بودویکی نبود...
من...میروم....ومیمیرم...تو...میمانی...وزندگی میکنی...
دیگر چرا؟ باز چرا غمگینی؟چرا باز نوشته هایت کلماتت مزه ی تلخی می دهد؟ آه ای خدا چرا از این چهار مزه وطعم فقط تلخی نصیب ما شد؟ چرا؟ مگر ما جرعه جرعه زهر می نوشیم که این چنین کاممان تلخ است؟یا مگر در حق کسی بدی کرده ایم که این چنین به ما بد میکنند؟تاوان چه چیزی را این گونه پس می دهیم؟
چرا در این روزگار همه چیز وارونه شده است...؟به جای اینکه بر کالاها قیمت بگذارند برای جان و احساس و آدمیت نرخ تعیین میکنند؟ به جای اینکه دزد و خائن وگناه کار را تنبیه کنند عاشق دل خسته را مجازات می کنند...به جای اینکه همراهت..شریکت..رفیق راهت درمان درد هایت باشد نامرد و درد جانت می شود...چرا؟چرا باید کسی که قرار است با او صدای قهقهه هایت به گوش آسمان برسد تو را به هق هق اندازد؟
چرا وقتیکه گریه می کنیم دیگران به گریه مان میخندند؟ چرا وقتیکه درد داریم درمان نداریم؟ چرا وقتیکه غم داریم غمخوار نداریم؟ چرا وقتیکه دل داریم دلدار نداریم؟ چرا وقتیکه شیرینیم فرهاد نداریم؟ چرا وقتیکه تنهاییم همراه نداریم؟ چرا وقتیکه گریه میکنیم دستی برای پاک کردن اشکهایمان نداریم؟ چرا وقتیکه میترسیم دستانی باز و آغوشی ایمن نداریم؟ چرا وقتیکه خسته ایم تکیه گاه نداریم؟ چرا...وقتیکه می میریم....فاتحه خوان نداریم...؟
می بینی خدای من؟این همه چرای بی پاسخ در سرم سرگردان است! اصلا...اصلا چرا وقتیکه سوال داریم جواب نداریم؟؟؟
مرا یاد تو و خاطر فراموش... اینقد دیگه تکرار نکن آویزه ی گوشم شده....آره عزیز قصه هام یادت فراموشم شده دلتنگیامو پس بده عاشق شدن هامو نبین....قصه ی ما تموم شده بی خودی چشم به راه نشین معجزه ای رخ نمیده عشقی به دنیا نمیاد....احساس من خشکیده و دیگه باهات راه نمیاد
از چشم من افتادی و حرفات برام بی ارزشه....تو رفتی از کنار من خودت بگو این رسمشه تو انتظار داری حالا واست من عاشقی کنم....تو لحظه های بی کسیت ازت طرفداری کنم کور خوندی عشق خوب من من دیگه عاشق نمیشم...تو قلب من کفن شدی واسه حالا تا همیشم..
اگه تقدير تو اينه كه ازم جدا بشي...اگه كه خدا نميخواد با من هم صدا بشي اگه بين من و تو يه دنيا خط فاصله اس...اگه هيچ جوري نميشه كه بيارمت به دست اونقدر عاشق مي مونم تا خدا دلش بسوزه....واسه غربت چشام و يه شب اشكامو ببوسه مي مونم منتظر تو تا نفس دارم تو سينه....ميدونم يه روز يه جايي چشم من تو رو ميبينه
باید تو رو پیدا کنم شاید هنوزم دیر نیست... تو ساده دل کندی ولی تقدیر بی تقصیر نیست... با اینکه بی تاب منی بازم منو خط میزنی... باید تو رو پیدا کنم تو با خودت هم دشمنی... کی با یه جمله مثل من میتونه آرومت کنه؟ اون لحظه های آخر از رفتن پشیمونت کنه... دلگیرم از این شهر سرد این کوچه های بی عبور... وقتی به من فکر میکنی حس میکنم از راه دور... آخر یه شب این گریه ها سوی چشامو میبره... عطرت داره از عکسایی که جا گذاشتی میپره... پیدات کنم حتی اگه پروازمو پرپر کنی.... محکم بگیرم دستتو احساسمو باور کنی... خیلی سخته که فکر کنی دوستت داره اما نداشته باشه! خیلی سخته که فکر کنی به یادته اما نباشه! خیلی سخته که فکر کنی همیشه به تو فکر می کنه اما حتی یه لحظه هم بهت فکر نکنه! خیلی سخته که مغرور باشی و اونم مغرور تر از تو! خیلی سخته که همیشه گوینده باشی اما اون چیزی نگه! خیلی سخته که نسبت بهت بی اعتنا باشه! خیلی سخته وقتی بهش بگی برو بدون هیچ حرفی و تازه با خوشحالی بره!
![]() به چه می خندی تو؟
به مفهوم غم انگیز جدایی؟
به چه چیز؟
به شکست دل من؟
یا به پیروزی خصمانه خویش؟
به چه می خندی تو؟
به نگاهم که چه مستانه تورا باور کرد؟
یا به افسون گری چشمانت که مرا سوخت وخاکستر کرد...
به چه می خندی تو؟
به دل ساده ی من میخندی که دگر تا به ابد نیز به فکر خود نیست...؟
راست میگویی...خنده دار است...بخند..
برو و پشت سرت را هم نگاه نکن ، از تو بیزارم ، بهانه هایت را برایم تکرار نکن یه حسی دائما میگه / از اول اشتباه کردم/از اینکه عمرمو با تو کنار تو تباه کردم/تمام زندگیم بودی شب و روزم کس و کارم/حالا نیستی و شبهامو کنار گریه بیدارم/بدون هیشکی به غیر از تو به قلب من نمی شینه/دیگه هرگز کسی مارو کنار هم نمی بینه/صدای خنده های ما توی خونه نمی پیچه/خدایا سهم من از اون همه عشقم چرا هیچه؟؟؟ میگفتی بی من آرومی ولی باور نمیکردم/دیگه از زور دلتنگی پشیمون برنمیگردم/دیگه از تو توی ذهنم یه بی همتا نمی سازم/واسه برگشتنت دیگه بهت من رو نمیندازم..../
یه عمر از رو نمی رفتم/نمی گفتم جدا میشی/امیدم بوده که روزی به عشقم مبتلا میشی/خودت می بینی که دارم تو اوج عاشقی میرم/ولی اینبار سراغت رو از این و اون نمی گیرم/درسته قسمتم اینه ولی عشقت نمی میره/ بدون هرگز کسی جاتو توی قلبم نمی گیره/خدا....بدجور داغونم بیا و باوفایی کن/خداوندا بیا امشب برای من خدایی کن.... |
|
[ طراح قالب : پیچک ] [ Weblog Themes By : Pichak.net ] |